احساسات و کنارآمدن با آن
بسیاری از مواقع پیش آمده که شما احساس خوبی در طول روز نداشته اید،این احساسات می توانسته ناشی از یک اتفاق ناخوشایند و یا ندانسته پیش آمده باشد،شاید در آن مواقع خواسته اید تا احساسات متفاوت تری را تجربه کنید و به این فکر افتاده اید که چطور حال خودتان را تغییر دهید.
براساس نظریه شناختی،خطاهای شناختی و افکار غیرواقعی منجر به افکار ناسالم از نوع افسردگی و اضطراب می شود.اگر مثبت و واقع بینانه به مسائل نگاه کنید،می توانید احساستان را تغییر دهید.اثرات این تغییر اغلب عالی و درخور است.آشکارا حقایق اجتناب ناپذیر و غیرقابل انکاری در مورد این موضوع وجود دارد که زندگی پر از ناامیدی ها و دلسردی هاست.
شما برای به دست آوردن هرچیزی زحمت می کشید و تلاش می کنید و اگر ناکام شوید دچار ناراحتی می شوید.به اعتقاد درمانگران مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی مهرایران، باور واقعی بودن همیشگی استرس و ناراحتی به همان اندازه بی معناست که بگوییم همه باید در همه مواقع شاد و خندان باشند.
اگر احساس می کنید به کسی علاقه مندید و لو با شما رفتار ناخوشایند دارد،دل گیر شدن طبیعی است.ممکن است خشمگین شوید و احساس رنجش کنید.طرح این جور ناراحتی ها اغلب به رفع آن منجر می شود،وقتی دو نفر به یکدیگر احترام می گذارند،توانایی در اسیب پذیری و احساس دلخوری کردن ارتباط قدرتمندی ایجاد می کند که منبع صمیمیت و دوستی واقعی است.
اما در عمل از کجا بدانیم که باید احساسات خودمان را اول بپذیریم؟چه موقع باید احساسات خود را ابراز کنیم و چه موقع آن را تغییر دهیم؟سوالات زیر می توانند شما را در تصمیم گیری کمک کنند:
_چه مدتی است که من این احساس را دارم؟؟؟
_آیا برخورد من با این مسئله سازنده است؟؟
_آیا فکار من واقع بینانه اند؟
_آیا بروز احساسات به سود من است؟؟
_آیا از مسئله ای که مرا ناراحت کرده فرار می کنم یا سعی می کنم با آن مقابله کنم؟
این سوالات به شما کمک می کنند به صورت واقع بینانه تری به همه چیز نگاه کنید،اغلب اوقات بهترین کاری که می توان کرد این است که احساسات را به سازنده ترین شکل خود ابراز کنید و با مسائل برخوردی سازنده و صادقانه داشته باشید و برای رفع آن بکوشید.اما وقتی افکار منفی بر افکار غیرواقع بینانه و خطای شناختی باشد،بهتر است که طرز نگرش و تفکر خود از مسئله را تغییر دهید.
به این فکر کنید که:
آیا به خاطر حادثه ای که از کنترلتان خارج است خودتان را ناراحت می کنید؟؟
بعضی اوقات از قبول موقعیت هایی که به دور از کنترل ما هستندسعی می کنیم دوری کنیم اما آنقدرها هم فایده ندارد،ممکن است در شلوغی ترافیک گیر کنید و حتی هواپیما به تأخیر بیوفتد.اگر مثبت تر فکر کنید می توانید خلاق تر با مسئله برخورد کنید،قطعا چاره ی دیگری هم نیز وجود دارد.
مشکل اینجاست که بیشتر افراد همه چیز را تمام و کمال می خواهند،آن ها می گویند: باید مورد تأیید باشم!!!باید کاری کنم که همه مرا دوست داشته باشند و یا باید بکوشم که بی عیب و نقص باشم.
ممکن است در قبول اشکالات و نواقص و محدودیت هایتان با دشواری روبه رو شوید و به خودتان بگویید: نباید اینجور باشم، نباید آن اشتباه را بکنم .تنها آدم های انگشت شماری وجود دارند که بی عیب باشند،بقیه افراد آدمهای معمولی ای هستند که اشتباه می کنند.از اشتباهات خودتان درس بگیرید و به راحتان ادامه دهید.
اگر خودتان را به خاطر هر اشتباه مجازات کنید و اشتباه را غیرقابل قبول بدانید،معنایش این است که خودتان را از بقیه برتر می دانید.برای خیلی ها قبول احساسات سخت است.در برخورد با حملات وحشت ممکن است به این نتیجه برسید که اضطراب شما غیرطبیعی و خطرناک است.ممکن است با اضطراب خودتان بجنگید و به این معتقد باشید که باید همیشه احساسات خود را کنترل کنید.درحالت عصبی و دستپاچگی ممکن است احساس کنید که اتفاق وحشتناکی در شرف وقوع است.ممکن است فکر کنید که مشاعرتان را از دست می دهید،در نتیجه احساس طبیعی اضطراب به حمله وحشت تمام عیار تبدیل می شود.
پذیرفتن احساسات
برای بعضی ها پذیرفتن احساسات و به خصوص خشمشان بسیار سخت است.بسیاری از این اشخاص خشمگین شدن و مشاجره با دیگران را ناپسند می دانند وممکن است که از ترس تأیید نشدن از بروز احساسات منفی خود خودداری کنند.اگر خشمتان را به عنوان احساسی سالم و طبیعی بپذیرید،اغلب به این نتیجه می رسید که مسائل به راحتی بیشتری حل می شوند و خشمتان به سرعت بیشتری فروکش می کند.
احساس عجز و درماندگی تقریبأ همیشه نشانه ی احساسات ناسالم است.افرادی که افسردگی یا اضطراب آن ها را رنج می دهد،اغلب احساس پوچی دارند.سریع تسلیم می شوند و چیزی تغییر نمی کند و بعد نتیجه می گیرند که جای هیچ امید و تغییری نیست!!!
این احساسات همیشه مبتنی بر ارزیابی اشتباه شما از خود و از آینده است.در جوابتان باید بگوییم که ناتوان بودن و درمانده بودن قابل پذیرش نیست!!!برخلاف نظرتان می شود زندگی شادی داشت و از عزت نفس خوبی برخوردار بود.
اگر عزت نفستان کم است ، این اتفاق منجر به :خشم، اضطراب، احساس گناه، افسردگی و غیره….می شود.اگر نسبت به خودتان احساس خوب داشته باشید و کسی با شما رفتار بدی کرده باشد، در این صورت ابراز احساسات از سوی شما نشانه ی احترامی است که برای خود قائل هستید.
میتوانید خشم خودتان را به صورت سازنده مطرح سازید تا گرفتاری موجود به طور منصفانه ای برطرف شود.اما با داشتن احساس حقارت،ممکن است حالت تدافعی بگیرید و پیوسته مترصد نشانه های مورد تأیید قرار نگرفتن و برخورد غیر منصفانه باشید و چون از درون خودتان را ارزشمند نمی دانید به جانب دیگران متمایل گردید.
اگر تا کنون تأیید نشدن از سوی دیگران را تجربه کرده اید و نتوانسته اید به یک هدف مهم اخلاقی برسید،حتمأ احساس رنجش و نامیدی ناشی از آن را احساس کرده اید.اما اگر خودتان را دوست نداشتنی بدانید،به خود پیام های تحریف شده داده اید و عزت نفستان را نابود می کنید.عزت نفس اصیل ناشی از فروتنی و قبول کمبودها و نواقص خود است،تنها در این صورت است که می توانید مسئولیت اعمال خودتان را بر عهده بگیرید.تنها در این صورت است که می توانید به راحتی عذرخواهی کنید و دست به اصلاحات لازم یزنید و زندگی شاد و سازنده ای داشته باشید.