«نیروی درون اعجازها می آفرینند.»

قانون روح بر این موضوع تکیه می کند که هر فکری را که شخص به سر راه می دهد همان را نیز خلق می کند،

ووقتی رابطه میان دنیای بیرون انسان و دنیای درون انسان را درک کنید، قدرت درون انسان برای جذب هر چه که

میخواهید از آن شما می شود. راز همه قدرت ها و نیروها و همه دستاوردها  در اندیشه و نگرش ذهنی انسان وجود

دارد و توسط اندیشه او خلق می شود. این بدان معناست که هرچه قدرت هست منشأ آن در درون انسان است و به طور

کامل در کنترل و اختیار شماست. این قدرت با به کار بردن اصول دقیق ایجاد می شود. به طور مشخص وقتی درک

درستی از این قانون  و قدرت درون انسان داشته باشید و بتوانید فرآیندهای فکری خود را کنترل کنید، می توانید از آن

در هر مورد و شرایطی استفاده کنید..

هرچه را حس می کند همان را به سوی خود جلب می کند،و هرچه تصور می کند همان می شود.

قوانین هستی بی طرف هستند و هیچ طرفیتی با کسی ندارند و این حقیقتی است که بر فکر و روح انسان نیز حاکم است.

عمل و عکس العمل از مشخصه های عمومی طبیعت به شمار می آیند. یکی از راه های ثابت کردن این امر ، روانه

ساختن هرفکری که به نظر آن حقیقی و درست می پندارید به ضمیر باطن است.یا این ضمیر به نوبه خود آنچه را که

بر آن نقش بسته است متجلی و ظاهر می کند:چه خوب،چه بد،یا بی تفاوت و خنثی باشد.

«مردی به شکایت به نزدم آمده بود و می گفت: که بعد از پانزده سال زندگی زناشویی ،همسرش مثل گذشته به او

وفادارنیست و لابد کس دیگری را انتخاب کرده است.

دلیلش هم این بود که شش ماه قبل که به ملاقات زنش به دفتر کارش رفته بود ، رئیس اورا که مردی خوش اندام و

جذاب و مهم تر از هم پولدار بود دیده بود.

درست از همان لحظه دچار بیم و هراس از دست دادن زنش شده و کار را تمام شده انگاشته بود.»

این مرد غافل از آن بود که( از هرچه بترسی بر سرت می آید) و به عبارت بهتر هرکس با ترس خود سرنوشت خویش

را رقم می زند.

پس به جای اینکه بگویید:«از هرچه می ترسیدم به سرم آمد.» آن را برعکس ادا کنید:

«آنچه را عمیقا دوست دارم وارد زندگی و هستی خود میکنم.!»

ضمیر شخص همواره برآن است تا از صاحبش حمایت کند:

پس در تمام احوال باید به نداها و اشارات و کنایات و نجواهای آن گوش هوش فراداد.

قانون علت و معلول اصلی جهانی است و از کسی طرفیت و جانبداری نمی کند.

علت:باور و اعتقاد ضمیر باطن شخص است و معلول: پاسخی است که ضمیر می دهد.

فکر همچون دانه ای است که به همان صورت به بارخواهد نشست و نتیجه خواهد داد. برای مثال:

«مردی برای سعادت خویش دعا می کرد ولی در ته قلب خود به آنچه که میخواست ایمان نداشت و برعکس آنچه که

میخواست را تجسم میکرد.»

هرکس براساس ایمان خود هرچه می خواهد به دست می آورد.

قانون هستی همان قانون فکر است.قانون فکر طرفیت نمی شناسد و این قانونی است که بر این اصل بنا شده است:

هرفکری بر سر بنشانیم محصول و ثمره آن را خواهیم دید…آنچه احساس کنیم همان را جذب خواهیم کرد…آنچه تصور

و تجسم کنیم همان خواهیم شد.

وقتی که مردی به موضوعی باور میکند و باور خود را بر پهنه خیال به تصویر میکشد و دچار سوءظن و ترس میشود

که نکند مسرش ره بی وفاییدر پیش گیرد،این گمان در ضمیر باطنش جا خوش میکند و طبیعی است که خواست و نیت

شوی همان می شود که خود خواسته است.

گفته اند که این فکر است که بر جهان حکمفرمایی می کند. پس بیاموزیم تا سنجشی درست و کامل نسبت به افکارمان داشته باشیم .

سلامتی و شادابی و امنیت خاطر ما زمانی تاَمین می شود که از قدرت فکر خود آگاه باشیم .

ویلیام شکسپیر می گفت:«افکار ما از ما هستند ولی نتیجه آنها از ما نیستند.»

آنچه را که حقیقی می شمارید و احساس می کنید ، ضمیر و شعورتان نیز همان را واقعی می انگارد و در این جاست که

فکر و احساس شخص سرنوشت او را می سازد و تقدیرش را رقم می زند.

سقراط همیشه به شاگردانش می گفت :«هرگز نگویید که سقراط مرد؛بلکه بگویید که ما پیکرش را به خاک سپردیم.»

مقصود از این کنایه این است که انسان موجودی است معنوی که روحی جاودان و فنا ناپذیر دارد و میرا نیست.!

اگر بتوانید نیروهای درونی خود را هماهنگ و متحد سازید ،مشکلات زندگی خود را نیز حل خواهید کرد.

در آسمان حیات شما برقی خواهد درخشید که تیرگی هارا از آن محو خواهد کرد. این آذرخش ها نیروهای درون هستند

که از عقل و خرد روانی زاده می شوند. پس زمان ان فرارسیده تا ارامش لازم را در روح و جان خود به وجود اورید و

به ندای باطن خویش گوش فرادهید.

هربار به سوی خدا می روید پاداشی در خور و شایسته می گیرید که نتیجه و بهره تفکر و اندیشه و کردار شماست.

دیدگاه‌ها غیرفعال است.