چرا با خوشبختی قهرید؟؟

چه اتفاقی می افتد که سبب میشود تا معنای خوشبختی را در زندگی گم کنیم؟

چه اتفاقی می افتد که ما نمی توانیم دیگر همانند گذشته احساس خوشبختی کنیم؟چه عاملی سبب میشود که در زندگی به آنچه که دقیقا رویای ماست نرسیم؟چرا بسیاری از افراد دنیا همان انسانی که سالهای پیش بودند باقی می مانند و هیچ گامی برای بهتر کردن زندگی خود انجام نداده و نمی دهند؟

موانع و اشتباهاتی در زندگی هر فرد وجود دارد که مانع آن می شود که افراد بتوانند به موفقیت و پیشرفت نسبی دست پیدا کنند.باید برای غلبه بر این موانع به طور بسیار جدی و سختی تلاش کرد و نا امید نشد اما غلبه بر این موانع و مشکلات هرگز کار آسانی نبوده و نخواهد بود زیرا این نگرش ها ریشه در سالهای بسیار گذشته دارد و زمان زیادیست که همراه ما هستند.

در اغلب موانع ما متوجه این ماجرا نشده و نخواهیم شد که همواره موانعی وجود داشته اند که جلوی پیشرفت همیشگی ما را گرفته اند و مانع موفقیت ما شده اند.اگر شما همیشه خودتان را دست کم بگیرید این کارتان مانع از آن میشود که بتوانید توانایی های خودتان را کشف کنید و پیروز شوید.اگر بتوان دیگران را به این امر تشویق کرد که رفتاری متفاوت از رفتارهمیشگی خود به نمایش بگذارند آنگاه معنای زندگی را به گونه ای دیگر کشف خواهند کرد.

 

چه موانعی سبب میشوند تا بین خود و خوشبختی ای که استحقاق آن را داریم فاصله بیاندازیم؟

۱٫هنگامی که خودتان را دست کم میگیرید به مرور زمان این امر که چه اتفاقی قرار است برای شما بیوفتد کم اهمیت شده و ارزش خود را برایتان از دست میدهد.

بعضی از افراد خود را متوسط و یا زیر متوسط میدانند.اگر فقط شما بدانید که ممکن است چه کارهای شگفت آوری از شما سربزند هرگز اینگونه با زندگی خود بازی نخواهید کرد و کمی بیشتر آن را جدی خواهید گرفت.وقتی خودتان را دست کم میگیرید شجاعانه رفتار نمیکنید و نمیتوانید گام های پرقدرتی بردارید.

بسیار مهم است که بتوانید باورهایتان را در مورد خودتان تغییر دهید و تعیین کنید که درباره ی خودتان چه احساس باید داشته باشید.

 

۲٫شما به قدری خود را درگیر ریز و درشت زندگی میکنید که زندگی و معنای زندگی کردن را به کل فراموش میکنید.

زندگی یک مسئله ی بسیار مهم است که نباید به هر دلیلی ماهیت آن را فراموش کرد.بسیاری از افراد هرگز یاد نگرفته اند که چگونه زندگی کنند زیرا تمام عمرشان را مشغول حل کردن مسائل مختلف زندگی بوده اند و از بحرانی به سمت بحران دیگر در حرکت بوده اند.بعضی از افراد به خودشان اجازه ی اینکه از زندگی لذت ببرند را نمیدهند و به شدت درگیر محاکمه و دنبال کردن مسائل خودشان هستند اما باید بگوییم که اینگونه زندگی کردن سبب میشود تا فرصتی برای خوشبختی و شاد بودن پیدا نکنیم و هیچ گاه نتوانیم خوشحالی واقعی را عمیقا حس کنیم.

 

۳٫شما متوجه این امر نیستید که اگر از خودتان و وضعیت موجودتان راضی نیستید باید تغییراتی را در زندگیتان پدید آورید.

تا زمانی که شما تغییر نکنید دنیا تغییر نخواهد کرد.اگر شادمان و خوشحال نباشید دنیا برای تغییر روحیه شما تا زمانی که خودتان نخواهید هیچ کمکی به شما نخواهد کرد.این شما هستید که باید مسائلتان را به درستی حل کنید و از پس آن بربیایید.شما ممکن است فکر کنید وقتی پیرتر شوید دیگران خودبه خود با شما مهربان تر خواهند شد وممکن است فکر کنید که به تدریج تبدیل به کسی خواهید شد که دارای جایگاهی ویژه است اما اگر خواهان تغییراتی در زندگی هستید باید بدانید که چیزی خودبه خود اتفاق نخواهد افتاد.باید دست به انجام کارهای متفاوتی بزنید و اگر تغییری نکنید انتظار اتفاق شگفت اوری را نباید داشته باشید.

۴٫شما فکر نمیکنید.

کسانی که درباره ی زندگی و چرایی آن نمی اندیشند منتظر آن میمانند که زندگی برای آنها تصمیم بگیرد و آن ها را شگفت زده کند.اگر تصور کنیم که همه چیز را درک میکنیم و به دیگران اجازه نمیدهیم تا با عقل و منطق روی ما نفوذ کنند زندگیمان به چه شکلی درخواهد آمد؟

۵٫شما نمیخواهید خود را به شکلی که واقعا هستید ببینید.

یکی از دلایل بسیار مهمی که زندگی خوبی ندارید و در آن احساس خوشحالی نمیکنید این است که نمیخواهید قدری واقع بین باشید.فرض را بر آن میگذاریم که آن گونه که هستیم در واقع همان چیزی است که دوست داشته ایم باشیم.شما به این موضوع توجه ندارید که چه میتوانید باشید و اگر خود را به شکلی که هستید نبینید مرتکب اشتباهات فراوانی خواهید شد و انتخاب های نادرست زیادی خواهید کرد.اگر بتوانیم خویشتن حقیقی خود را ببینیم میتوانیم به هدفهای بزرگ تری دست پیدا کنیم و از زندگی خود بهره ببریم.

 

۶٫به جای اینکه منطقی تصمیم بگیرید همواره از احساسات خود کمک می خواهید.

یکی از بزرگترین اشتباهات اشخاص این است که فکر میکنند می دانند که همه چیز زندگیشان چگونه است و احساس میکنند که به همه ی امور واقفند و یا چگونه باید باشند.بسیاری از افراد فکر میکنند که برداشت آنان از زندگی تنها برداشت درست است.این افراد حتی راضی به مشورت و گوش فرا دادن نیستند زیرا مردم تا حدود زیادی برحسب علایق و سلایق خود رفتار میکنند.

اشخاص اغلب نه براساس عقل و منطق بلکه براساس نفع شخصی خود تصمصم گیری میکنند.خطر بزرگی شما را تهدید میکند اگر فکر میکنیدکه همه ی جواب های زندگی را میدانید زیرا شکست همیشه در کمین افرادیست که میپندارند همه چیز را میدانند.تلاش کنید تا برای هر اتفاقی خود فکر کنید و از همه ی جوانب به موضوع پیش آمده بیاندیشید.نباید برای مسائل مختلف از روی احساسات و هیجاناتی که دارید دست به تصمیم و انجام کارهایتان بزنید زیرا این گونه درصد خطاهای شما خیلی بیشتر می شود.

آدمهای عاقل تا روزی که در قید حیات هستند به عقل و منطق توجه میکنند و می دانند که زندگی بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان تصورش را کرد و توجه به عقل و تدبیر برنامه ای است که برای همه ی مدت عمر باید باشد.این افراد به خوبی آگاهند که صرفا تصمیم گیری آن ها نباید براساس منافع شخصی باشد و میدانند که نمی توانند از همه ی اسرار زندگی آگاه باشند پس شما هم تلاش کنید تا بتوانید از دیدگاه افراد دیگر هم به دنیا و مسائل مربوط به آن نگریسته و انتخاباتی کنید که به صلاح شما و اطرافیانتان باشد.